پر گشودن...
نویسنده: سمیرا(پنج شنبه 85/6/30 ساعت 10:14 عصر)
برای پر گشودن بال می خواهم...
بال می خواهم تا بتوانم از این دنیای بی رحم بروم.....
برای دلخوشی هایم و گذر از دریای پر خروش.....
برای شنیدن حرفهای زیبا از دهان مردمانی که سالهاست مرا می شناسند صبر میخواهم.......
من شب مرگم از آسمان باران می خواهم....
....................................................................
تنگ بلوری
آمدی از راه دوری تنگ زیبای بلوری
آمدی دیدی دلم را خسته در کنج صبوری
وقت تاریکای جاده با تو یک فانوس آمد
تشنه بودم قطره ای را با تو اقیانوس آمد
قصد دل کندن ندارم از تو ای دل کنده از خود
از تو ای برده دلم را تا شب خوب تولد
ای همیشه جاودانه در میان لحظه هایم
غصه معنایی ندارد تا تو می خندی برایم
پیش تو از یاد بردم روزهای سختی ام را
عشق مدیون تو هستم لحظه خوشبختی ام را
شاعر:امیر ارجعینی
کسی دوباره مرا ......... دور خواهد کرد
و از حوالی امشب عبور خواهدکرد
چه مانده از تو به جا در عمق احساسم
وشک دوباره به ذهنم خطور خواهد کرد
تو حس سبز غزل های رو به مرگم باش
که عاشقانه غزل را مرور خواهد کرد
تارو پود حوصله پوسید........
که در خران پنجره ظهور خواهد کرد
نمیرسی نه و من خوب خوب می دانم
کسی دوباره مرا..........دور خواهد کرد
............................    

آرزو...
نویسنده: سمیرا(شنبه 85/6/18 ساعت 7:26 عصر)
اینک چمدانم را باز می کنم،چرا که رسیدن به آرزوهایم را محال میدانم. آرزوهایم در عالمی دیگر و در پس ابرها مدفون شده اند و من بی تابانه در حسرت رسیدن به آنان همراه کوله باری برای سفر لحظه هایم را سپری می کنم. ای کاش همچون پرنده ای بودم تا به آسمان پرواز می کردم شاید می توانستم به آرزوهایم دست یابم ولی افسوس که باید..........
آینه ...
نویسنده: سمیرا(چهارشنبه 85/6/15 ساعت 3:28 عصر)
این جا که درد در آینه تصویر می شود دل از غرور آینه دلگیر می شود در چشم های سبز اقاقی حضور اشک این بار هم به یاد تو تفسیر می شود... 
دلم می خواد یه چیزی رو بدونی دیگه نه عاشقی نه مهربونی منم دیگه تصمیمم رو گرفتم اصلا نمی خوام که پیشم بمونی دیشب که داشتم فکرامو می کردم دیدم با تو تلف شده جوونی یه جا یه جمله ی قشنگی دیدم "عاشقو باید از خودت برونی" چه شعرایی من واسه تو نوشتم تو همه چیز بودی جز آسمونی یادت میاد حتی سلام من رو گفتی به هیچ کس نمی رسونی حالا بیار شعرامو تا تموم شه اگر که وقت داری اگه می تونی نگو خجالت می کشی می دونم تو خیلی وقته دیگه مال اونی خوش باشی هر جا که می ری الهی واست تلافی نکنه زمونی ((شعری از مریم حیدر زاده با تلخیص))
.. آخر این خط... در این خیال بخوابم در این خیال همیشه تورا مگر بیابم توای محال همیشه همان کبوتر تشنه به آسمان تو هستم اگرچه باز همینم:شکسته بال همیشه چگونه عشق شبیه ما شود کجاست مثل من و تو -دوبی مثال همیشه-؟! ((به حسن خلق و وفا کس به یار مانرسد))*آه دوباره این منم و دلخوشی به فال همیشه کدام نقشه تواند،........... منم جنوب هماره تویی شمال همیشه! به خوابهای گل آلود من میا که مبادا تورا به خواب بیازارم ای زلال همیشه زمان به عطر عبورت همیشه سرخوش و خوشبوست خوشا به حال زمان و خوشابه حال همیشه "کجاست آخر این خط؟" همیشه،آه ،دریغا سه نقطه بوده جواب این سوال همیشه.  
بیداری ...
نویسنده: سمیرا(شنبه 85/6/4 ساعت 10:55 عصر)
باز شب آمد و شد اول بیداری ها من و سودای دل و فکر گرفتاریها در میان دوعدم این دوقدم را چه بود که کشیدیم درین مرحله بس خواری ها...
کاش میشد...
نویسنده: سمیرا(چهارشنبه 85/6/1 ساعت 10:42 عصر)
کاش میشد...
اشک را تحدید کرد
مدت لبخند را تمدید کرد
کاش میشد...
در میان لحظه ها
لحظه دیدار را نزدیک کرد... 
پس از تو...
نویسنده: سمیرا(دوشنبه 85/5/30 ساعت 3:0 صبح)
پس از تو
وقتی تعبیر خوابها اینجا نباشد
دروازه ی شهر تبسم وانباشد
در دخمه تاریک تنهایی پس از تو
فرقی ندارد نور باشد یا نباشد
بگذار تا در این میان – پروانه هرگز
دلواپس پژمردن گلها نباشد
یا اینکه در ذهن شب غمگین پاییز
چشم انتظار دیدن فردا نباشد
لیلی شدن اندیشه ای پوچ است وقتی
آن کس که باید _در میان ما نباشد
با من مگو از کوچه باغ نور و لبخند!
می خوام این دنیا پس از مجنون نباشد...
|