
امشب هم هوا بارانی است
اما دلم مثل آن شب بارانی شور نمیزند
باران که می آید حس غریبی دارم
حسی شبیه تنهایی یا شاید هم شبیه غم
اما نه...
این حس غریب من شبیه هیچ حسی نیست.
حس غریب من پر است از التهاب لحظه ها....
حس غریب من،حسی دوست داشتنی است.

فکر نکنم بشه با صد تا دریا
اینهمه نفرتو بشوری ازمن...

ابرای پائیزی دلگیر من
جوونترای چهره پیر من
چشمای من بی خبرای ساده
منتظرای دل به جاده داده
مردمکاتون به کجا زل زدن
باز مژه هاتون به کجا پل زدن
کاش بدونید که دارم هنوزم
از اشتباه قبلیتون می سوزم
اوندفه ام هر چی که بود یه خواب بود
چشمه لب تشنه گیا سراب بود
با اینکه هیچکس نیومد پیش من
شب زده ها ؛چشمای درویش من
تنها نبودم حتی یک دقیقه
با تنهاییم که بهترین رفیقه.........
شاعر:امیر ارجعینی
زندگی با آدماش برای من یه قصه بود
توی این قصه کسی با کسی آشنا نبود
همه خنجر توی دست و خنده روی لبشون
توی شب صدایی جز گریه بی صدا نبود
نمیخوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دلمو وانمیکنه
قصه های پشت این پنجره ها
غمو از دلم جدا نمیکنه
قصه ماتم من هرچی که بود هرچی که هست
قصه ماتم قلب خسته یه آدمه
وقت خوابه دیگه دیره نمیخوام قصه بگم
از غمو غصه برات هرچی بگم بازم کمه
نمیخوام مثل همه گریه کنم
دیگه گریه دلمو وانمیکنه
قصه های پشت این پنجره ها
غمو از دلم جدا نمیکنه........

از تو انتظار نداشتم منو تنها بذاری..........................بری و رو وعدهای نقره ای پابزاری
از تو انتظار نداشتم بسپریم دست خدا.......................بگی راه ما دوتا از اولش بود جدا
از تو انتظار نداشتم بشی رامه سر نوشت........منو بفرستی جهنم و خودت بری بهشت
همه ی مردم اینجا قصه مونو می دونن ................آخر قصه ولی چقد غم انگیزه و زشت
از تو انتظار نداشتم که فراموشم کنی...................مثه شمعی فوت کنی خاموشم کنی
از تو انتظار نداشتم ولی حالا که شده .....................این روزا داشتن انتظار یه چیز بیخوده
دیگه انتظاری از هیچکی تو دنیا ندارم.....................خودمم شاید یه روز خودم رو تنها بذارم
دلنوشته های یکی از دوستان

سلام به دوستان خوبم که در طول این مدت
مرحمت داشتند و به وبلاگ خودشون تشریف می آوردن.
تا به حال توی این وب از خودم چیزی ننوشته بودم...
ولی امشب دلم گرفته ........
دلم میخواست با یکی درد دل کنم ...
همیشه سعی میکردم خودمو با شعرام معرفی کنم ....
ولی خوب،هرکسی توی زندگیش مشکلاتی داره ...
تنها خداست که از هرگونه نقصان بدوره...
یه عزیزی همیشه وقتی باهام صحبت میکرد،از گنگ بودن صحبتهام شاکی بود. 
حق داشت....
یه حرفی توی دلمه نمیتونم بگم،هی این شاخه و اون شاخه می پرم.
نمیدونم چیکار کنم....
یه سوال ازتون دارم......
اگه شما به یکی خوبی کنید و لی اون شخص بهتون بدی کنه چیکار میکنید؟
میبخشیدش؟(اگه میبخشیدش، چند بار؟؟؟؟؟؟؟؟)
من کیم؟
نویسنده: سمیرا(دوشنبه 85/8/15 ساعت 3:24 عصر)

من کیم؟
یه بغض تلخ
یه صدا آواره در سکوت
یه پرنده که پرواز رو فراموش کرده
در مسیر تلخ آه و حسرت.....
غمهای استوار ولی خسته ام به کجا میروند؟
مثل برگ خشک در تن درخت.......
در انتظار نسیمی به وسوسه مرگ و پایان می اندیشم.
کجاست آن نسیم پاک و ساده که بودنم را از من بگیرد........
((بر گرفته از نوشته های یکی از دوستان با تلخیص))
حس تلخ بودن در کویر سبز تنهایی
مرا هم قفس حجم سرد خود کرده.
در حادثه سراب زندگی،امید بودنم را
در خود به تاراج داده ام.
با تن پوشی از درد،بودن را در انتظارم
تا شاید آفتاب فرداها به نیم نگاهی گل خسته قلبم را
روحی تازه بخشد.
چه یأس بی نهایتی........

دوست دارم در میان آنانکه در رویایند
و در پی دست یافتن به رویا هایشان
کوچکترین باشم...
و میان آنها که نه رویایی دارند و نه آرمانی
بزرگترین نباشم.
نیازمند ترین مردم به دلسوزی آن کسی است که
رویاهایش را به طلا و نقره بدل میکند.
همه ما راه صعود را در پیش گرفته
و برصخره آمال و آرزوها می رویم
تا به قله برسیم....
((خلیل جبران))
به نام خدا
عید سعید فطر را به تمامی دوستان محترم تبریک عرض میکنم.
|