زیستن چگونه آسان است ؟
آن سان که چشمهایت
مردگانی را سخت خیره و
سخت ساکن و
سخت مرده خواهند دید
اگر ابر بودی به انتظارت می نشستم
اگر مهر بودی در پرتوات خود را گرم می کردم
اگر باد بودی چون برگ خزان خود را به دست تو می سپردم
اگر خدا بودی به تو ایمان می آوردم
تا بدانی که دوستت دارم...
روزی اگر به سراغ من آمدبه اوبگو:
من می شناختم او را
نام تو را همیشه بر لب داشت
حتی در حال احتضار
آن دلشکسته عاشق بی نام و نشان
آن بی قرار
شعر تنهایی
نویسنده: سمیرا(شنبه 85/2/9 ساعت 8:20 عصر)
صدایت آنقدر قشنگ بود که به تو گفتم بروی خواننده شوی
حالا بعد از سالها تو خواننده اشعاری هستی که از دوریت سروده ام………
گل من...
نویسنده: سمیرا(جمعه 85/2/8 ساعت 3:33 عصر)
روز اول مریم هدیه دادم تو یاس خواستی.
برایت یاس گرفتم میخک می خواستی
یک شاخه میخک که خریدم نوبت نرگس شد
یک روز بالاخره یک دسته گل گرفتم که
هر شاخه اش از نوعی بود.
اینبار بی رحمانه گفتی:
کاکتوس می خواهی……..
من پروانه ام که
رسم سوختن را خوب می دانم
من نیلو فرم که
بر روی مرداب خواهم ماند
من برگ خزان دیده ام که
زیر پای عابران صدای آهم شنیده می شود.............
ماند عشق تنها...
تو آنجا
من اینجا
تو قبلها
من حالا
تو در آسمان با فرشته
من در اتاقم تنها
تو را دیده بودم
شاید دیروز اما در خواب
دیده ات را در نگاهم گره کردی
چشمانم را در نگاهت خیره کردم
تو را می بینم شاید حالا در رویا ها
باید می رفتی تا دورها
باید می رفتم تا همیشه
رفتی تو دورتر دورتر
ماندم من بی طاقت بی طاقت
تو رفتی ماندم من تورفتی ماندم من
دستانم را بالا بردم تا بدانم مرا می بینی(فراموشم نکردی)
دستانت را بالا بردی تو مرا از یاد نبردی!
خندیدم تورفتی ماندم من....
اندوه
نویسنده: سمیرا(پنج شنبه 85/1/17 ساعت 8:45 عصر)
یه غریبه
نویسنده: سمیرا(یکشنبه 85/1/6 ساعت 1:5 صبح)
لحظههارو با تو بودن در نگاه تو شکفتن حس عشق رو در تو دیدن مثل رویای تو خوابه با تو رفتن با تو موندن مثل قصه تورو خوندن تا همیشه تورو خواستن مثل تشنگی آبه اگه چشمات من رو میخواست تو نگاه تو میمردم اگه دستات مال من بود جون به دستات میسپردم اگه اسمم رو میخوندی دیگه از یاد نمیبردم اگه با من تو میموندی همه دنیارو میبردم بی تو اما سرسپردن بی تو و عشق تو بودن تو غبار جاده موندن بی تو خوب من محاله بی تو حتی زنده بوندن بی هدف نفس کشیدن تا ابد تورو ندیدن واسه من رنج و عذابه
در کنج دلم عشق کسی خانه ندارد
کس جای در این خانه ویرانه ندارد ...
دل را به کف هرکه دهم با خسارت ... کس تاب نگهداری دیوانه ندارد...
|