بالهام کوميشه رو خاکم پرواز کردهميشه بهونه نگيريم اسير خاکيمهيچ وقت حس کردي بالهات داره بزرگ ميشهبعضي نگاهها؛بعضي لبخندها؛بعضي اشکها؛بعضي........بالهامونو بزرگ ميکنهبهونه نگير پرنده اي ولي اسير قفسپرنده بودن مهمه نه پروازترانه ي سياوش يادته!<قفس به اين بزرگيکاشکي پرنده بودممهم نبود پريدناما برنده بودم>بهونه نگيريم برا پرواز تنهاييمتو بايد خودت بالهاتو باز کنيتو بايد عشقت رو واسه خودش بخواينه اينکه بخواي توان پروازت بشهشايد يه روزي باهم تا اخر اسمون پريدينباهميادت نره باهمبهونه ميگيري که بالت رو شکستن