سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بر آزار و درد بایدت تحمل نمود و گرنه هرگز خرسند نخواهى بود . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 4  بازدید دیروز: 4   کل بازدیدها: 156262
 
بخاطر ماه... - این وبلاگ عنوان نداره
 
|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده || نامه های بی پاسخ
تا قیامت در انتظارت
غمنامه
دل نوشته
یاد ایام....
روزهای خوب...
بخاطر ماه...
زمزمه های شبانه...

|| اشتراک در خبرنامه ||   || درباره من || بخاطر ماه... - این وبلاگ عنوان نداره
سمیرا
آمدی رفت زدل صبر و قرارم بنشین بنشین تا به خود آید دل زارم بنشین دل و دین بردی و اکنون پی جان آمده ای بنشین تا به تو آن هم بسپارم بنشین

|| لوگوی وبلاگ من || بخاطر ماه... - این وبلاگ عنوان نداره

|| لینک دوستان من || خانه متروک
رضا و مهتاب
زندگی با عشق معنی پیدا میکند
**پرنده تنهایی**
ندای شرق
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
تنهایی مرام عشقه
معلم،عشق،دانشجو
غروب سیاه
JUST REAL LOVE
انگشت نما
یادداشتهای پراکنده یک عاشق
ستاره ساحل
مسیر سبز
ع + ش+ ق
سیمین بر
همسفران عشق
گلچیده ها
دلکده اشکان گنجی
کوچه های قلبم
صلیب
تمام زندگی من...

|| لوگوی دوستان من ||















|| اوقات شرعی ||


|| وضعیت من در یاهو || یــــاهـو
قایم باشک...
نویسنده: سمیرا(جمعه 85/10/22 ساعت 7:16 عصر)

چشمانش را بست و شمرد:

یک ،دو،سه و....

به ده که رسید،گفت :بیام؟

صدایی نشنید...

دوباره با صدای بلندتری گفت:بیام؟

بازهم صدایی نشنثید...

باردیگر با تمام قدرت فریاد کشید:بیام؟

این بارهم کسی جوابش را نداد!

سرانجام طاقتش تمام شد. دستهارا از روی چشمانش برداشت و به اطراف نگاه کرد.

همه رفته بودند!

بعد از آن هیچ وقت(( قایم باشک)) بازی نکرد.....

 



باتشکر از نظرشما! ( )

شاپرک باغ خدا...
نویسنده: سمیرا(سه شنبه 85/10/12 ساعت 10:45 عصر)

 

اشکاتو پاک کن شاپرک

بخدا شب تموم میشه

گریه نکن گریه نکن

اشکای تو حروم میشه

 اسیر دست شب نشو

چشماتو واکن شاپرک

 خودتو قربونی نکن

تو این جدال صد به تک!

 من با تو همقسم میشم

با تو می مونم همیشه

خودت می دونی عزیزم

بی تو بمونم نمیشه

زنده میشم با نفست

با عطر تو جون می گیرم

اگه بمونی پیش من

به خدا آروم می گیرم

 پیشم بمون پیشم بمون

همیشه عاشقم بمون

 شاپرک باغ خدا......

برای من بازم بخون...



باتشکر از نظرشما! ( )

باران....
نویسنده: سمیرا(یکشنبه 85/10/3 ساعت 7:54 عصر)

 

 

دوباره سر به سرم می گذارد این باران

به دست شعر ترم می سپارد این باران

 

خدای من!چه سر آغاز روشنی دارد

همیشه میشود آیا ببارد این باران؟

 

چه خوب با من تنها و خسته تا کرده

چه خوب شعر مرا می شمارد این باران!

 

چقدر حرف زمین را قشنگ میفهمد

چقدر میل به آینه دارد این باران!

 

به دستگرمی سبزش همیشه محتاجم

همیشه دست مرا میفشارد این باران

 

به زیر چتر تر آفتاب خواهم رفت

برای تازه شدن،میگذارد این باران؟

 

ناصر حامدی

 



باتشکر از نظرشما! ( )

راز گل سرخ...
نویسنده: سمیرا(یکشنبه 85/9/26 ساعت 9:33 عصر)

 

یه صدایی گنگ و مبهم

توی اون سکوت جنجال

دیگه از راز گل سرخ

میشه ترانه ای ساخت

دوباره لحظه موعود

جاده بی انتها ساخت

واسه جاده های سنگی

دوباره حکایتی ساخت

مث اون بغض های بارون

که میریزن روسرما

دیگه از اون همه رفتن

نگو انتظاری هم هست

واسه رفتن دوباره

پلی از ترانه ها ساخت!



باتشکر از نظرشما! ( )

اگر گمان میکنید...
نویسنده: سمیرا(دوشنبه 85/9/20 ساعت 5:12 عصر)

 

اگرگمان میکنیدکه فقط شمارنج می برید،یاعشق می ورزید،
یانومیدهستید،یامیترسید....ودرمجموع ،اگرمیپندارید تمامی
خوبی ها یا بدی های زندگی فقط برای شما رخ میدهند،حضرت
سلیمان رابه یادآورید:
نسلی می رودونسلی دیگرمی آید،امازمین تاابدپایدارمی ماند.
آفتاب طلوع میکندوغروب میکند،به مکان خود بازمیگردد وباز
زاده میشود....آن چه بوده است ،همان است که خواهدبود،وآن
چه شده است ،همان است که خواهدشد،وزیرآفتاب هیچ چیز
تازه نیست .
حضرت سلیمان سه هزارسال قبل چنین گفته است ?امانه برای
آنکه احساس بی حاصلی یا تکرارکنیم .هدف اوآشکارکردن این
حقیقت برمااست که هرگزتنها نیستیم .اگرخداوندبرای نسل های
گذشته تدبیری اندیشیده که راه خودرا بیابند،برای هریک ازمانیز
چنین خواهدکرد.وسرانجام ،خداوندبا مشکلات ما میلیون ها تجربه
دارد.

 



باتشکر از نظرشما! ( )

<      1   2